یکمی مریض احوال شدم

ساخت وبلاگ
خونه جدید مبارکم باشه

 

اینقد از این وبلاگ ب اون وبلاگ شدم ک دیگه بلاگفام از دسم خسته شده

سعی میکنم همینجا بمونم دیگه

 

یکمی مریض احوال شدم...
ما را در سایت یکمی مریض احوال شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mar-mar بازدید : 69 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 14:32

ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﯾﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺧﻨﺪﻡ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ...ﮐﻪ می نشست ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ، ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﺵ ﺍﺷﻐﺎﻝﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﮑﺮﺩ!ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﭼﻪ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺳﺎﺩﻩﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ!ﻣﮕﻪ ﻣﺎ ﺟﺎﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ؟!!ﺍﺧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﯾﻪ یکمی مریض احوال شدم...ادامه مطلب
ما را در سایت یکمی مریض احوال شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mar-mar بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 14:32

سفر کن به هیچکس هم نگو
‏یک رابطه عاشقانه را زندگی کن
و به هیچکس هم نگو
‏شاد زندگی کن 
و به هیچکس هم نگو
‏آدم ها
‏چیزهای قشنگ را ‏خراب می کنند

-----

در ادامه عنوان;

این متن هم از ایشون هست=)

----

ولی اصولا نمیشه بهش عمل کرد..کار سختیه

یکمی مریض احوال شدم...
ما را در سایت یکمی مریض احوال شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mar-mar بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 14:32

فقط تو در کوچه راه می روی
وقتی راه می روی
فقط تو روی صندلی می نشینی
وقتی می نشینی.
آب
فقط در لیوان تو زیاد است.
فقط
دست های تو دستبند دارند.
فقط
دهان تو
لب دارد و گرم است
فقط تو ظریف و زیبایی.
دیگران وقتی رفتند
دیگر نیستند
فقط تو نزدیکی، وقتی دوری.

از مجموعه: پکی از سیگار
اوکتای_رفعت
 ترجمه:
رسول_یونان

یکمی مریض احوال شدم...
ما را در سایت یکمی مریض احوال شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mar-mar بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 14:32